سپاه و سیاست واکاوی رابطه ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با سیاست در جمهوری اسلامی ایران
سپاه و سیاست
واکاوی رابطه ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با سیاست در جمهوری اسلامی ایران
مسعود کریمی بیرانوند
چکیده
از جمله مسائل مهم که در جامعه شناسی سیاسی مورد توجه قرار میگیرد، ورود و نقش آفرینی نظامیان به صورت شخصی یا سازمانی در حوزه ی سیاست و امر سیاسی است. از آنجایی که این امر به کرّات به ویژه در کشورهای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا رخ داده و می دهد، پرسش پیش رو این است که رابطه ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با سیاست در جمهوری اسلامی ایران چگونه است؟ با توجه به پیچیدگی موضوع و نیز ویژگیهای متمایز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی از دیگر ارتش های متعارف و نظامهای سیاسی در سطح جهان، ضمن استفاده از نظریات تطبیقی مطرح در نزد متفکّران غربی و شرقی، با رویکرد پدیدارشناسی و نگاهی تفهّمی به متون و اسناد مرجع داخلی نیز رجوع نموده و در پایان الگویی متناسب، عملی و معتبر از روابط سپاه و سیاست ارائه شده است. مطابق با این الگو، از آن رو که سپاه مطلقاً تحت فرمان مقام رهبری و در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران عمل میکند، لذا از دخالت در هر گونه رقابت و فعالیت سیاسی همچون انتخابات که صرفاً در چارچوب نظام انجام شود پرهیز می کند، امّا هر جا و هر زمان که یک مسأله یا صحنه ی سیاسی (حتی انتخابات) مربوط به تهدید یا فرصتهایی درباره ی اصل انقلاب اسلامی یا دستاوردهای آن باشد، بنا به خواست رهبر و قانون، سپاه در ورود به آن درنگ نمی کند و محدودیتی نمی پذیرد.
واژه های کلیدی: پاسداران، جمهوری اسلامی، رهبر، سپاه، سیاست، نظامیان
مقدمه
از جمله قدیمیترین مسائل سیاسی که در جامعهشناسی سیاسی و جامعهشناسی نظامی مطالعه میشود، مسألهی دخالت نظامیان در سیاست است که در حالت نهایی به حکومت نظامیان منجر میشود. در کشور ایران نیز این امر مسبوق به سابقهی طولانی است. صرفنظر از حکومتهای پادشاهی سابق که اساساً بر مبنای نظریه تغلّب و اصل اساسی "جنگ" به تشکیل، حفظ و گسترش دائره تحت امر و قدرت خود میپرداختند، در دوران جدیدتر میتوان از حکومت پهلوی نام برد که با کودتای شخصی نظامی به نام رضاخان قزاق روی کار آمد. تداوم حکومت پهلوی از قِبَل کودتای ارتش در 1332 و بختآزمایی مجدّد برای باز پسگرفتن قدرت از طریق کودتای نافرجام نوژه در سال 1359 نیز موارد مهم دیگری از تحرکات نظامیان برای تسلط بر حکومت بوده است. در نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران نیز که اساساً حیاتی پرچالش داشته است و شاهد مشکلاتی چون جنگ، کودتا، شورش داخلی، ترور و تهدیدات مستمر کشورهای قدرتمند بوده است، نیروهای مسلّح و نظامیان از جایگاه مهمّی برخوردار بودهاند. نمود اساسی این اهمّیت را میتوان در تشکیل و تداوم نهادها و سازمان های نظامی و امنیتی مختلفی دید که برخی از آنها دارای ماهیت و ساختار کمابیش منحصربهفردی هستند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از جمله مهمترین و مؤثّرترین بازوان نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است و در سطوح و حوزههای مختلف به عنوان یک قدرت بی بدیل و نهاد حیثیتی معرفی شده است.
اگر مسألهی اصلی در این مقاله این باشد که چه ارتباطی میان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سیاست در جمهوری اسلامی وجود دارد؟ نویسنده متن حاضر، بر این باور است که برای درک و پیشبینی رابطهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با نظام سیاسی و حکومتی ایران، باید با نگاهی عمیق و جامع از طریق رویکردی پدیدارشناختی و مطالعه موردی به شناخت نظام جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران پرداخت و آنگاه با توجه به این شناخت پایه، از تجارب و اندیشههای معتبر در مسألهی رابطه نظامیان و سیاست بهره برد و الگوی تعامل منطقی و موجّه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران را طرح ریزی نمود.
از نظر هوسرل رویکردهای علمی مدرن میخواهند واقعیات متنوع و خودتفسیر را در تحت قوانین ثابتِ ذهنساخته درآورند. این در حالی است که پدیدهها و جهان واقع توسط خود ما ساخته و درک میشوند، لذا برای فهم هر پدیدهای باید با زبان و ویژگیهای محیطیاش به گفتگو با او نشست تا خود را بهتر به ما بشناساند. (کهون، 1385: 234، 235). به عبارت دیگر ما همیشه یک درک اصیل و بی واسطه داریم که با مجموعه ای از شنیده ها، خیالات و انگاره های فردی و اجتماعی مستور شده است و اکنون با کنار زدن این تصورات و تعبیرات غیراصیل باید به آن دانش بی پرده از پدیده ها نائل بیاییم (بل، 1376: 196). انتزاعات و تعصبات علمی همواره ما را از فهم حقیقت دور میسازد. در موضوع این تحقیق نیز برخی آراء و مواضع غیرواقعگرا باعث شده است میان آنچه درباره رابطه سپاه با سیاست گفته و نوشته میشود، با آنچه در عمل اتفاق میافتد، تفاوتهای عمیقی دیده شود. برای فهم صحیحی از موضوع باید ضمن توجه به شرایط محیطی و حتی بین المللی به واقعیات و عناصر بومی موضوع و ابعاد آن نیز توجه داشته باشیم. بدین منظور در دو قسمت مقاله به ترتیب شواهدی علیه یا له ورود سپاه در سیاست شرح داده خواهد شد و در پایان به جمع بندی بحث پرداخته میشود.
1. مباحثی دال بر لزوم کنارهگیری نظامیان از سیاست
1.1. مباحث مفهومی
مطابق مدارک تاریخی جز اقوام و اجتماعات ابتدایی و پیشادولتی، اکثر جوامعی که توسط دولت سازمان داده میشوند، برای جلوگیری و حفاظت از خطرات و تهدیدات خارجی و داخلی حکومت و یا جامعه، واحدها و گروههای نظامی یا شبهنظامی تشکیل دادهاند. (مییر، 1376: 117) در عصر مدرن، "ارتش"-Military, Army- نام عامی است که بر نظامیان سازمانیافته و نهادمند که وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور و کیان و حیثیت ملّت را به عهده دارند، گذاشته میشود. هرچند نمیتوان اصول و ساختار یکسان و مورد اجماعی دربارهی ارتش معرفی نمود و در گذر تاریخ و پهنای جغرافیای ملل، شاهد انواع مختلفی از ارتش و نهادهای نظامی بودهایم اما میتوان یک سری ویژگیهای عام برای ارتش قائل شد.
از حیث حقوقی ارتش تنها سازمانی در جامعه و دولت است که حق انحصاری نگهداری و کاربرد سلاحهای سنگین و جنگی را دارد. کارویژهی اصلی سازمان نظامی دفاع از امنیت و منافع کشور و ملّت است که میتواند در دو بعد داخلی و خارجی پیگیری شود. ارتش از یکسو یک نهاد دولتی(حتی در جوامع لیبرال) و از سوی دیگر در زیرمجموعهی دولت و تحت امر مجریان سیاست است و لهذا نه خودمختار و خصوصی است و نه حاکم بر دولت و نظام سیاسی. در درون ارتش نیز فرماندهی متمرکز، ترتیبات سلسلهمراتبی قدرت و انضباط آهنین، نظارت نامحدود و دارا بودن یک شبکهی ارتباطی نیرومند، چه در دوران صلح و چه در ایام جنگ از خصوصیات سازمان ارتش است. ظاهر و لباس و رفتار مشخص و متمایز، خصلتهایی چون شجاعت و نظم، اطاعت، میهندوستی، ازخودگذشتگی نیز برخی از مهمترین مشخصههای رفتاری نظامیان را نشان میدهد. (ازغندی،1374: 9)
2.1. پیشینه تاریخی دخالت نظامیان در سیاست
مداخله نظامیان در امور اجتماعی و بهویژه تلاش آنان برای کسب قدرت سیاسی از مسائلی است که دارای سابقه دور و درازی است و لااقل میتوان گفت همزاد تشکیل دولت بوده است. در این میان دولتهای مدرن نهتنها از آن در امان نماندهاند، بلکه خود شاهد و عامل خشنترین نوع نظامیگری و حاکمیت نظامیان و آرمانهای نظامی بر سرنوشت ملّتها بودهاند که داشتن دانش مختصری از تاریخ دو جنگ جهانی برای تصدیق این سخن کافی است. همچنین در کشورهایی که تحت عنوان جهان سوّم یا جنوب و یا پیرامون از آنها نام برده میشود نیز نظامیسالاری رایج بوده است و در این کشورها پس از رهایی از استعمار و کسب استقلال، اغلب حکومتهای نظامی روی کار بوده است و اگر همچنین نبوده است، نظامیان دارای تأثیر زیادی بر حکومت و نظام سیاسی بودهاند.
میتوان گفت؛ پدیدهی حضور و نفوذ ارتش در حکومت جزئی از پدیدهی عامتر نظامیگری(Militarism) است که طی آن قوانین، اهداف، الگوها و ارزشهای نظامی در سطح جامعه حاکم میشود. رخ دادن این امر در هنگام بحرانهایی مثل جنگ خارجی یا شورشهای داخلی تا حدی معقول است، اما در زمان صلح یا جنگهای درازمدت بهعنوان نوعی انحراف خطرناک شناخته میشود. این پدیده مدرن از اروپا آغاز شد و با رواج ناسیونالیسم و فاشیسم بهصورت مشوق و مقوم انگیزهی تودهها برای جنگ و فتح و پیروزی، در کنار تحولات اجتماعی مثل قانون اجباری و همگانی شدن خدمت نظام و نیز افزایش کمی، ارزانی نسبی و بهبود کیفی سلاحها در زمان جنگهای جهانی به اوج خود رسید. بااینحال پس از جنگ نیز از خطر آن کاسته نشده است و جنگ سرد میان دو قطب جهانی به افزایش بیسابقه هزینهها، تبلیغات و ارزشهای نظامی منجر شد. کشورهای تازه به استقلال رسیده و توسعهنیافته نیز بهرغم مشکلات اقتصادی و اجتماعی فراوان از این خرمن بینصیب نمانده و آمارهای عجیبی در ثبت تعداد جنگهای منطقهای،کودتاها و شورشهای داخلی بهجا گذاشتهاند (عطایی، 1379: 13-28).
«از دیدگاه و جنبهی تحول تاریخی پیدایش نظامیگری بدون تردید به موجودیت دولت بستگی دارد. نه گذار جامعه از یک وضع زراعی ایستا به جامعهای صنعتی-شهری قادر به از بین بردن نظامیگری و خطرات جنگ گردیده و نه گذار جامعه از یک وضع لیبرال - صنعتی به حکومت مارکسیستی- سوسیالیستی توانست در از بین بردن خطرات جنگ و نظامیگری مؤثر باشد. حتی در کشورهای به استقلال رسیده یا مناطق استعمارزدایی شده جهان انواع مختلف نظامیگری، از مدل اشرافی گرفته تا مدل یکهتازی، به وجود آمدهاند.(مییر، 1376: 107)
باید دانست نظامیگری شیوهها و اشکال متنوعی دارد و آمارها حکایت از روند رو به افزایش آن در سالهای پایانی قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم حتی در کشورهای پیشرفته دارد. (لطفیان،1388 :7، 8)
3.1.ادبیات نظری درباره مسأله دخالت نظامیان در سیاست
اگرچه دخالت نظامیان در سیاست مسبوق به سابقهای دیرینه است، اما از عمر تلاشهای مدوّن علمی برای بررسی این مسأله سالیان زیادی نمیگذرد. جامعهشناسی نظامی و جامعه شناسی سیاسی دو رشتهی دانشگاهی بودهاند که متکفّل بررسیهای علمی پیرامون این موضوع بودهاند. صرفنظر از برخی مطالعات موردی و تکنگاریها، از حدود نیمقرن پیش بود که دانشمندان علوم اجتماعی خصوصاً در آمریکا به مطالعه همهجانبه سازمانها و نیروهای نظامی پرداختند و از جمله اصلیترین این مسائل بحث مداخلات نظامیان در سیاست بوده است که اندیشمندان غربی همچون هارولد لاسول، ساموئل هانتینگتون، فاینر، یانوویتز، و اندیشمندان مارکسیستی مثل تیاکونوکف دراینباره نظر دادهاند. (اخوان کاظمی، 1388: 24)
همانگونه که انتظار میرود متون موجود در این باب درباره علتشناسی ورود بیرویه و غیرقانونی نظامیان در امر سیاست سکوت نکردهاند و ایدههای گوناگون و گاه متناقضی را عنوان نمودهاند که در اینجا به اختصار به مهمترین آنها میپردازیم. از این میان برخی از دانشمندان بر روی دلایل و علل درونی در سازمانهای نظامی تاکید کردهاند و برخی دیگر بر شرایط محیط و نظام اجتماعی دربرگیرندهی ارتش. از جمله علل درونی میتوان به انگیزه و نیّت نظامیان برای دفاع از منافع، جایگاه یا اعتقادات مورد نظرشان اشاره کرد. از نظر نوردلینگر نظامیان در کشورهای جهان سوم برای دفاع از منافع و حقوق خود برمیخیزند و لذا دخالت آنها جنبه ثباتبخش و متعادلکننده دارد. برخورداری از قدرت، ثروت، شهرت و یا دلایل دیگری مثل احساس نجات ملّت و کشور از بحران، حمایت از قوم یا نژاد و یا دین و عقیده خاصی که مظلوم واقع شده است در کنار تلاش برای پیشرفت سریع و جبران بی لیاقتی و ناکارآمدی حکومتهای غیر نظامی مواردی از جمله انگیزههای زیادی است که نظامیان را برای تصرف قدرت سیاسی یا تاثیرگذاری در عالم سیاست به تحرک وامیدارد.(هیوود، 1391: 544) آنچه که مکمّل این گونه انگیزههای خودخواهانه یا خیرخواهانه است تصوری است که آنها از محبوبیت خود در نزد مردم دارند. این امر در کشورهایی که دائماً در معرض تهدیدات خارجی بودهاند-مثل خاورمیانه- بیشتر صدق میکند بویژه اینکه آنها قانوناً به کشور و ملّت متعهداند بر خلاف اشخاص و احزاب سیاسی که در رقابت برای جلب منافع شخصی و حزبیاند. از آنجایی که وظیفه اصلی ارتش جنگیدن است و سازمان ارتش دارای تمرکز ساختاری و سلسله مراتب شدید و اصل دستوردهی و اطاعتپذیری است ممکن است این واقعیت باعث پیدایش روحیه دیکتاتوری و تعمیم آن به نظام سیاسی شود و لذا نظامیان از سیاستمردان نرمخو و صلحدوست و جامعهی منعطف و آزاد رویگردان باشند. (عطایی، 1379: 125-138)
از جمله دلایل درونسازمانی دیگری که ذکر میشود به ساختار و امکانات ویژه ارتش برمیگردد. بارزترین امکاناتی که ارتش در اختیار دارد، سلاحهای سنگین و مخرّبی است که در صورت بهکارگیری آنها هیچ گروه یا سازمانی یارای مقابله با آن را ندارد. کادر انسانی با جمعیت زیادی که ارتش در اختیار دارد و از لحاظ نظم، اطاعتپذیری، روحیه جمعی، ارتباطات گسترده، شجاعت و ورزیدگی، باسواد بودن و آشنا به کار اداری در مجموع بینظیر هستند، قدرت مضاعف و وسوسهانگیزی به فرماندهان نظامی میبخشد. در این جا اشاره به نظر معروف موسکا مبنی بر حکومت یک اقلیت سازمانیافته بر اکثریت پراکنده قابل ذکر است. یا میتوان از نخبهگرای دیگر یعنی پارهتو نام برد که معتقد بود، همواره گروهی از نخبگان که از قدرت و روحیه زیاد برخوردار باشند، جای حاکمان سستعنصر را میگیرند. (اخوان، 1388: 92-100)
دستهای دیگر از نظریات پیرامون موضوع مورد نظر ما، بر شرایط اجتماعی و سیاسی نهادهای جامعه به عنوان عامل زمینهساز دخالت نظامیان در سیاست تاکید دارند. از نظر فاینر میزان دخالت ارتش در سیاست بستگی مستقیم با عدم توسعهیافتگی فرهنگ سیاسی و اجتماعی دارد. وی بر اساس سه عامل مبانی مشروعیت، راههای مشروع انتقال قدرت و نهادمندی جامعه مدنی، چهار دسته از فرهنگهای سیاسی بالغ، تکامل یافته، پایین و حداقل مییابد که به ترتیب نقش نظامیان در آنها بیشتر می شود. در واقع نقش نظامیان در سیاست جوامع با فرهنگهای چهارگانه، میتواند به ترتیب تحت عنوان نفوذ، ارعاب و تهدید، جابجایی و جایگزینی حکومتهای غیر نظامی، حاکمیت مستمر نظامیان نامگذاری شود. نفوذ و ارعاب، جابجایی حکومتهای غیرنظامی، مشارکت در حکومت تحت نظر رهبران غیرنظامی، جایگزینی حکومتهای غیرنظامی روشهایی است که از نظر فاینر به ترتیب در حکومتهای نظامی از نوع غیر مستقیم محدود، غیر مستقیم کامل، دوگانه، مستقیم شبه غیر نظامی و مستقیم نظامی به کار گرفته میشود.(Finer,1988) در واقع در جوامع توسعه یافته مشارکت سیاسی، رقابت نهادینه شده و تحرک اجتماعی از طریق سازمانها و نهادهای مدنی، احزاب قوی و مستمر، قانونهای دقیق و اجراشدنی بهویژه در رابطه با حوزهی وظایف و اختیارات ارتش و نحوه مجازات متخلفین و در رأس همه دولت مشروع و حکومت قدرتمند اجازه خودنمایی و دستدرازی ارتش در صحنه سیاست را نمیدهد.
عدم نهادمندی و تخصصگرایی دلیل دیگری است که برخی از اندیشمندان مثل ساموئل هانتینگتون برای تبیین پدیده دخالت نظامیان در سیاست عنوان کردهاند. از نظر وی ارتش باید برای انجام وظایف خود تحت نظر قانون وسیاستمردان تربیت شود. ارتش جزیی از قوه مجریه است و باید در مقابل مجلس و دادگاه نیز پاسخگو باشد. از این منظر هرچه جامعه پیشرفتهتر و دارای ساختار پیچیده و منعطفتری باشد، نظامیان حرفهگراتر و محافظهکارتر شده و در مقابل اگر جامعه دچار از هم گسیختگی ساختاری باشدارتش برای خود نقش پیشتازی قائل شد. در واقع در چنین جامعهای که هانتینگتون جامعه پراتوری مینامد، از آن رو که نهادهای سیاسی مشروع و بادوام برای رفع اختلاف بین گروهها و تخصیص قانونمند و مسالمتآمیز ارزشها وجود ندارد، گروهها و یا حتی اشخاص برای دفاع از منافع خود سیاسی شده و به رقابت ناسالم و غیر روشمند برای کسب قدرت میپردازند. از میان گروهها و صنوف مختلف اجتماعی، نظامیان دارای شانس قابل ملاحظهای برای پیروزی در میدان سیاستزدهی جامعه هستند. (Huntington,1957: 23-25) موسکا نیز در کتاب طبقه حاکمه راه جلوگیری از طغیان نظامیان را در تشکیل یک ارتش نهادینه و مستقر میبیند که عضویت در آن به صورت حرفهای درآمده و گرایشهای خودسرانه و خشونت طلبانه نظامیان به صورت قانونی کنترل شده باشد. (بشیریه، 1374: 268، 269)
آراء دستهای دیگر از اندیشمندان پیرامون نقش منحصر بفرد نظامیان در جوامعشان برای توسعه و نوسازی بازمیگردد. هم نظریهپردازان مکتب نوسازی به سبک غربی و هم متفکّران مارکسیست طرفدار راه رشد غیرسرمایهداری بالاتفاق، مأموریت ویژهای برای حکومتهای نظامی در راه رشد و توسعه کشورهای جهان سوم قائل هستند. پای در در مقالهی خود در 1962از کسانی که مسیر خطی توسعه لیبرال دموکراسی را برای کشورهای عقبمانده تجویز میکنند انتقاد میکند و معتقد است، ارتش میتواند مؤثّرترین نهاد برای توسعه این کشورها و نیفتادن در دام کمونیسم باشد.(Pye,1962: 69-89) به دلایل مختلف تاریخی در اکثر کشورهای جهان سوم بر خلاف کشورهای غربی بدنه اصلی نظامیان از بین طبقه متوسط و حتی پایین جامعه تشکیل شده بود. تمایل استعمارگران برای جذب عناصر فقیر و بدون جایگاه در ارتشهای وابسته به خود و نیز پیروزی ارتشهای آزادیبخش در جنبشهای استقلالطلبانه یا انقلابی دو دلیل مهم برای این امر عنوان شده است. این گونه ارتشها که غالباً افراد جسور و تحول خواهی در خود جای داده بودند، با توجه به آوازهای که پس از پیروزی انقلابهای ملّی در نزد مردم یافته بودند، خود را به عنوان تنها منجی کشور از چنگال فقر و عقبماندگی میدانستند و تا توانستند در عرصه سیاست و حکومت تاختند. (عطایی، 1379: 136، 137)
4.1. لزوم پرهیز نظامیان از دخالت در سیاست از دیدگاه قوانین و رهبران جمهوری اسلامی
علاوه بر نظریات علمی که در محافل آکادمیک به بررسی این مسأله پرداختهاند، در کشور ما نیز یک سری متون مرجع قانونی و سیاسی در این رابطه سخن گفتهاند. در این جا منظور از متون قانونی همان قانون اساسی و اساسنامه سپاه پاسداران و مراد از متون مرجع سیاسی بیانات رهبران جمهوری اسلامی است. در قانون اساسی بهویژه از اصل143 تا 151 در مورد سازمانهای نظامی سخن گفته شده است و در اصل 147 علاوه بر نقش اصلی آنان یعنی دفاع مسلحانه از استقلال و تمامیت ارضی کشور یک سری از وظایف فرعی در زمان صلح مثل امدادرسانی، آموزش و سازندگی تحت نظر دولت در نظر گرفته است، اما وظیفهی سیاسی برای آنها لحاظ نشده است. در اصل 172 رسیدگی به جرائم خاص نظامیان را در دادگاههای نظامی و رسیدگی به جرائم عام آنان را در دادگاههای عمومی تعیین کردهاست، اما از آنجا که دادگاههای نظامی نیز بخشی از قوه قضاییه محسوب میشود، پس در مجموع سازمانهای نظامی و از جمله سپاه تحت نظارت و صدور حکم قوه قضاییه دارند. از سویی در اساسنامه سپاه که از سوی مجلس شورای اسلامی تدوین و تصویب شده است (و همین خود دال بر نظارت مجلس بر سپاه است) چنین میخوانیم:
« ماده47- سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران از نظر سیاسی و عقیدتی تابع ولایت فقیه بوده و از کلیه احزاب و گروههای سیاسی مستقل میباشد و خود نیز هرگز نباید در جامعه شخصیت حزبی پیدا کرده به صورت یک حزب یا سازمان سیاسی عمل نماید.
ماده 48- اعضاء سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حق عضویت در هیچ حزب و گروه یا سازمان سیاسی را ندارند و ادامه عضویت آنها موجب اخراج از سپاه خواهد شد.» (بینام، 1362: 463)
هر چند متن قانون دراین باره صراحت داشته و را بر مداخلات نظامیان در حکومت میبندد، اما بنا به شرایط تاریخی بنیانگذار انقلاب اسلامی نیز بارها در این مورد تذکر و هشدار دادهاند.(خمینی،1385: ج16: 11،110، ج19: 11، 12، ج21: 431، 432) ایشان جلوگیری از ورود نظامیان در سیاست را اصل عقلی و مورد قبول عام میدانند و بر ضرورت حرفهگرایی آنها تاکید میورزند.
«همه دنیا که دنبال این هستند که ارتششان از امور سیاسی کنار باشد، آنها یک چیزی میفهمند که میگویند این را - ما که میخواهیم که سپاه و ارتش جندالله باشند و دسته بندی نداشته باشند و جهات سیاسی را کنار بگذارند، برای اینکه اگر جهات سیاسی و مناقشات سیاسی در سپاه رفت و در ارتش رفت، باید فاتحه این سپاه و ارتش را ما بخوانیم....برای سپاهی ها جایز نیست که وارد بشوند به دسته بندی ، و آن طرفدار آن یکی ، آن یکی طرفدار آن یکی .به شما چه ربط دارد که در مجلس چه می گذرد؟ در امر انتخابات باز هم به من اطلاع دادند که بین سپاهی ها هم باز صحبت هست . خوب ! انتخابات در محل خودش دارد می شود ، جریانی دارد ، به سپاه چه کار دارد که آنها هم اختلاف پیدا کنند؟ برای سپاه جایز نیست این . برای ارتش جایز نیست این . سپاهی را از آن تعهدی که دارد، از آن مطلبی که بر عهده اوست باز می دارد و همینطور ارتش را.» (امام خمینی،1385، ج19: 11، 12)
ایشان به خوبی از تجارب تلخی که از حضور و تسلط نظامیان بر سر بسیاری از کشورها میگذرد آگاهی داشته و چنین میفرمایند: «قوای مسلح است که با بازی های سیاسی، کودتاها و تغییر حکومتها و رژیمها به دست آنان واقع میشود؛ و سودجویان دغل بعضی سران آنان را میخرند و با دست آنان و توطئههای فرماندهانِ بازیخورده ، کشورها را به دست میگیرند» (امام خمینی، 1385، ج21: 431).
همچنین در صورت رخ دادن این پدیده وظیفه سایر نهادها و دستاندرکاران میداند که نظامیان یاغی را کنترل نمایند: «دولت و ملت و شورای دفاع و مجلس شورای اسلامی وظیفه شرعی و میهنی آنانست که اگر قوای مسلح ، چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد ، بر خلاف مصالح اسلام و کشور بخواهند عملی انجام دهند یا در احزاب وارد شوند که- بی اشکال به تباهی کشیده می شوند – و یا در بازی های سیاسی وارد شوند از قدم اول با آن مخالفت کنند...و بر رهبری و شورای رهبری است که با قاطعیت از این امر [ ورود نظامیان به سیاست ] جلوگیری نمایند تا کشور از آسیب در امان باشد» (امام خمینی،1385، جلد 21: 432).
رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنهای نیز بارها بر این مسأله تاکید ورزیدهاند: «سپاه نباید در کشمکشهای سیاسی و بازیهای سیاسی وارد شود ابداً، سمّ مهلک است برای سپاه.» (شیدائیان، 1381: 179)
2. مباحثی دربارهی لزوم ورود سپاه در سیاست
بنابر آنچه تا کنون گفته شد ورود سپاه پاسداران در سیاست امری نابجا و مضر تشخیص داده میشود، امّا باید گفت؛ این نتیجهگیری، ناشی از تعاریف ناقص و تکبعدی از مفاهیم و تعمیمهای ناصحیح از وضعیت بعضی از کشورها و نظامهای سیاسی و نظامی به سایر جاها و نیز برداشت گزینشی و دلخواهانه از قوانین و فرامین داخلی است. در این قسمت کوشیده شده است، با نگاهی تفهمّی و همدلانه به بازتفسیر درونکاوانه از موضوعات قسمت قبل پرداخته شود.
1.2. مباحث مفهومی
ارتش و نیروی نظامی: در قسمت قبل برخی از ویژگیهای افراد و سازمانهای نظامی گفته شد که سعی در هرچه بیشتر نشان دادن تمایزات آنها از دیگر افراد و نهادهاست. این مساله به اندازهای مهم است که گیدنز از نحوهی کنترل و تغییر رفتار و سبک زندگی فرد پس از ورود در نظام به فرآیند "اجتماعی شدن مجدد" تعبیر میکند. (گیدنز، 1374: 88) اما باید گفت؛ این روش که فرد نظامی را به عنوان یک فاعل بی اختیار و تابع مافوق پرورش داد، امروزه به چالش کشیده شده است. تجربه نشان داده است در کنار شیوههای رفتاری سازمانی و رسمی، همیشه رفتارهای غیرسازمانی و پیش بینی نشده در دنیای نظامیگری موثّر بودهاند و لذا هماکنون در کشورهای پیشرفته برای جلوگیری از مشکلاتی که در روحیه افراد بر اثر بوروکراسی آهنین ممکن است به وجود آید، وفاداریهای غیررسمی را دربین آنها گسترش میدهند، روابط مبتنی بر توافق و همراهی جای روابط خشک سازمانی و دستورات ارشادی و توجیهی جای دستورات اجباری را گرفته است. (Finer,1962:10-11) این نکته را میتوان از منظر دیگر نیز بررسی کرد و آن اینکه در زمانگذشته از نیروی انسانی به عنوان نوعی سلاح استفاده میشد، لذا برای اینکه این سلاح به موقع کار کند لازم بود اختیار آن در دست طراحان عملیّات و جنگ باشد. امروزه اما با افزایش در تخریب و کشندگی سلاحها، تسریع در جابجایی فیزیکی سلاحها، کاهش برخورد مستقیم نیروها، تغییر در اهداف نظامی سلاحها و نرمافزاری و سیبرنتیک شدن روزافزون تسلیحات دیگر نمیتوان از افراد به عنوان سلاح سختافزاری استفاده کرد. آمارها از ورود بیسابقهی مهندسین، اساتید دانشگاهها، بیولوژیستها، کامپیوتریستها، پزشکان و سرباز وظیفهها در ساختار ارتش و نیز همکاری ارتش با صنایع، اطلاعات، خبرگزاریها خبر میدهد(ازغندی،1374: 22) و لذا نمیتوان توقّع داشت که ارتش همان رفتارهای تحکّمآمیز را با این نیروهای کادر یا همکار داشته باشد. طبیعی است که هر چه از این گونه رفتارهای آزادمنشانه و دموکراتیک در بین نظامیان رواج یابد، زمینه برای طرح آگاهیها و فعالیتهای سیاسی نیز بالاتر میرود که در سطور بعد بیشتر دراینباره خواهیم گفت.
از سویی دیگر نه تنها کادر و ساختار ارتش منعطفتر شدهاست، بلکه در اهداف و مأموریتهای آنها نیز تغییراتی دیده میشود. هر چند دیگر جنگ مسلحانه و فیزیکی تنها وظیفهی ارتش محسوب نمیشود، لیکن در رابطه با جنگ نیز باید گفت؛ از حالت محدود و میدانی به حالت نامحدود و فراگیر تبدیل شده است. در هنگام جنگ این فقط رزمندگان دور از خانه و شهر نیستند که درگیر میشوند، لذا نباید میان آنان و دیگر مردم تمایزات مصنوعی قائل شد. جنگهای هوایی، الکترونیک و بالاتر از آن جنگهای امنیتی و فرهنگی لزوم همکاری و همبستگی اقشار مختلف مردم را در برابر تهدیدات خاطرنشان میکنند. بسیج عمومی، عمومیت یافتن خدمت نظام وظیفه، تشکیل گروههای شبه نظامی وعقیدتی، تشکیل مجتمعهای صنعتی-نظامی، مراکز جنگ سایبری برخی از اقدامات لازم برای غلبه بر مشکلات ناشی از این تعمیمیافتگی جنگ است. مناسبات اجتماعی و عوامل روانی، سیاسی، فرهنگی و جغرافیایی بیشتر از تسلیحات و نفرات نظامی برای پیروزی در جنگ مؤثرند. (مییر، 1376: 92، 93) به علاوه جنگها فقط به خاطر مسائل و منافع اقتصادی یا سیاسی نیست و بسیاری از اوقات اختلافات فرهنگی و عقیدتی دلیل اصلی جنگهاست. در تفکر اسلامی نیز جهاد مفهومی بسیار عامتر از مفهوم اصطلاحی جنگ دارد. جهاد میتواند حتّی در درون انسانها با نفس صورت گیرد و در سطح جامعه میتواند شامل جهاد فرهنگی و دینی هم بشود. در مقدمه قانون اساسی نیز ایمان و دفاع از قانون و دین الهی و جهاد در راه او هدف اصلی نیروهای دفاعی جمهوری اسلامی است. در مجموع میتوان گفت؛ تعریفی که از افراد، اهداف و سازمان نظامی میشود، دارای انعطاف و عمومیت بیشتر از آن چیزی است که در نگاه اول به نظر میرسد. سپاه پاسداران نیز ضمن بهره بردن از نقاط مثبت ارتشهای کلاسیک دارای تمایزاتی از آنهاست که به آن حالت پویا و انعطافپذیری داده است که تا در صحنههای مختلف و به تناسب موقعیت بتواند وظیفهی ذاتی خویش را بهتر انجام دهد که دراین باره بیشتر خواهیم گفت.
سیاست: همچنین طرف دیگر این رابطه، یعنی "سیاست" نیز دارای حوزهی معنایی و رفتاری گستردهای است. به نظر میرسد تا منظور خود از سیاست را روشن نکنیم، بحث از دخالت نظامیان در سیاست، بیهوده یا گمراهکننده باشد. یک تعریف قدیمی از سیاست آن را به مثابه نوعی فعالیت سودخواهانه، قدرتطلبانه و همراه با فریب و خودخواهی میداند که امام خمینی از ان با عنوان سیاست شیطانی یاد میکند. (خمینی، 1385: 432) «پیوند بین سیاست و امور دولت نیز به تشریح دلیل این موضوع کمک میکند که چرا این قدر تصورات منفی یا تحقیر کننده دربارهی سیاست وجود دارد. بر اساس تفکّر عامه، علّت آن است که سیاست با فعالیتهای سیاستمداران بستگی تنگاتنگی دارد. به بیان صریح، سیاستمداران اغلب ریاکاران قدرتطلبی تلقّی میشوند که جاهطلبیهای شخصی را پشت لفاظی دربارهی خدمات عمومی و عقاید ایدئولوژیک پنهان میکنند.» (Heywood, 2002: 7)
دیدگاه فوق ترکیبی از رویکرد لیبرالی و رئالیستی به سیاست است که اولاً سیاست را فعالیتی سودجویانه و قدرتطلبانه معرفی میکند و ثانیاً سعی میکند تا حد امکان آن را محدود به حکومت، احزاب و گروههای ذینفوذ سیاسی کند و از بقیه جامعه دراین باره سلب مسئولیت کند. «در این معناست که سیاستمداران را سیاسی توصیف میکنند در حالی که کارمندان را غیر سیاسی میدانند، البته تا آن زمانی که آنها به روشی بیطرفانه در حوزهی حرفهی خود عمل کنند. به همین ترتیب، قاضیها را چهرههای غیرسیاسی میدانند که قانون را بیطرفانه و بر اساس شواهد موجود تفسیر میکنند، اما اگر قضاوتشان تحت تأثیر ترجیحات شخصی یا هر شکل دیگری از جانبداری باشد، ممکن است به سیاسی بودن متّهم شوند.» (Heywood, 2002: 5) واضح است که ورود نظامیان به این گونه سیاستبازیها غیروجه بوده و جز ضرر نخواهد داشت.
در مقابل رویکردی دیگر در غرب وجود داشته است و کسانی مثل ارسطو، ژان ژاک روسو، جان استوارت میل و هانا آرنت بودهاند که سیاست را امری خیر و فعالیتی شریف معرفی کردهاند که اوّلاً باید بر پایه رعایت مصالح عمومی باشد و ثانیاً بر پایه مشارکت همگانی باشد. «روسو میگفت که فقط با مشارکت مستقیم و مستمر همه شهروندان در زندگی سیاسی است که دولت میتواند به سوی خیر مشترک یا آن چه خود او اراده عمومی مینامید، حرکت کند. به نظر میل درگیر شدن در امور عمومی از این منظر آموزشی است که موجب پیشرفت شخصی، اخلاقی، فکری و ذهنی فرد میشود.» (Heywood, 2002: 8) این نوع از سیاست هر چند مبتنی بر حقّهبازی و رقابت برای قدرت شخصی و گروهی نیست، اما از آنجا که محدود به مسائل و اهداف مادی است، امام خمینی(ره) آن را سیاست حیوانی مینامد و در مقابل سیاست الهی را تعریف میکند. «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد.» (خمینی، 1385: 432) با این تعریف عام از سیاست طبیعی است که نظامیان نیز مانند همهی اقشار جامعه حق دارند در آن دخالت داشته باشند چرا که تصمیمگیری دربارهی سرنوشت عمومیِ جامعه، مختص به دولت و نهادهای حکومتی نمیشود و فقط با مشارکت همگانی به خیر میانجامد. از این رو حتّی در کشورهای پیشرفته غربی هر چند نظامیان از مشروعیت و حاکمیت مستقیم برخوردار نیستند، اما نفوذ و جایگاه آنان در زندگی سیاسی کاملاً عادی و پذیرفته شده است. «بدیهی است سازمان ارتش و پرسنل عضو آن به هیچ وجه جدا از محیط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جامعه نیستند و همانگونه که از این محیط تأثیر میپذیرند بر آن تاثیر هم میگذارند و این تاثیر و تأثّر در ایجاد و استقرار یک ارتباط منطقی آگاهانه و قانونی بین این دو گروه به نحوی که امنیت و منافع ملّی تامین شود، ضروری است.»(ازغندی،1374 :46) تاثیر و حضور نظامیان در سیاست زمانی موجّهتر جلوه میکند که بدانیم آنها از نظر عموم مردم بر خلاف سیاستمداران صادق، صریح هستند و بیش از آن که به فکر منافع شخصی و حزبی باشند به وضعیت ملّت و کشورشان فکر میکنند.
با این حساب اگر عدم دخالت سپاه پاسداران و بسیج مستضعفین را به معنای عام بگیریم، طیف عظیمی از جامعه از سیاست برکنار میشوند و این بر خلاف اصل بیستم قانون اساسی است که حقوق سیاسی را برای همگان یکسان به رسمیت میشناسد. علاوه بر قانون، رهبران جمهوری اسلامی ورود در سیاست به این معنای عام را نه تنها حق بلکه وظیفهی سپاه دانستهاند. در واقع آنچه که آنان سپاه را از ورود در آن منع کردهاند، رقابتهای سیاسی و تلاش احزاب برای به دست گرفتن قدرت بوده است، نه سیاست به معنایی که امام آنرا در نظر گرفتن مصالح عموم وخیر کشور میداند. در تمامی مواردی که امام (ره) بر عدم مداخله سپاه تاکید کردهاند واژگانی مثل، سیاست بازی یا بازیهای سیاسی به کار بردهاند. «در حالی که باید دارای دید سیاسی باشند و هرگز کورکورانه عمل نکنند، نباید در اموری که سیاستبازان در آن دخالت دارند داخل شوند.» (خمینی،1385،ج14: 75) امام در جای دیگری بر نقش سپاه در ترویج سیاست به معنای صحیح این گونه تاکید دارند: «باید همان محافل انس و نورانیت و برادری و وحدتی که در میدانهای نبرد و در جبهه بودهاست و همان ارتباط معنوی که میان شما و روحانیون عزیز برقرار بود به مجامع داخلی و به همه محیطهای سیاسی و اجتماعی و نظامی کشانده شود و تا انقلاب اسلامی ما از خطر آفتها و تفرقهها و بیتفاوتیها محافظت گردد.»(خمینی، 1385،ج21: 135) اگر چنانچه در قانون اساسی(اصل 150) و در بیانات متعدد امام خمینی(ره) آمده است(خمینی،1385،ج8: 281)، سپاه موظّف به دفع توطئههای داخلی و خارجی و خنثیسازی آشوبها علیه نظام است، پس باید دانست که این مهم بدون آگاهی و رصد دائم بازیهای سیاسی و ارزیابی فعالان و فعالیتهای سیاسی نمیشود. به عنوان مثال؛ حوادثی که پس از انتخابات سال 1388 در ایران رخ داد، صرفاً یک مسألهی سیاسی و انتخاباتی عادی نبود، بلکه اصل نظام را نشانه رفته بود. قطعاً بسیاری از توطئهها برای براندازی نظام از جنس سختافزاری و جنگی نیست و چهبسا از دل بازیهای سیاسی شروع شوند. از این روست که مقام معظّم رهبری میفرمایند: «نیروهای مسلح نباید در دستهبندیهای سیاسی دخالت کنند. معنای این حرف آن نیست که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سیاست نفهمد. آن چه لازم است قدرت تحلیل سیاسی است.»(شیدائیان، 1381: 179)
2.2. پیشینه تاریخی نقش نظامیان در سیاست
دفاع در برابر تهاجمات خارجی و ایجاد امنیت همواره از مهمترین دغدغههای جوامع بوده است آنچنان که مورخین و محقّقین این امر را منشأ تشکیل دولت دانستهاند.(عطایی،1379: 101) اولین دولت تاریخی ایران که توسط مادها تشکیل شد نیز برای دفاع در برابر حملات آشوریان شکل گرفت. با جدّیتر شدن خطرات نظامی و پیچیدهتر شدن ساختار جامعه به تدریج در نقاط مختلف جهان سازمانهای نظامی با کادر ثابت و حرفهای برای انجام وظیفهی جنگی به وجود آمد. با این حال به موازات این ارتشهای حرفهای، نیروهای نظامی یا شبه نظامی نیز به وجود آمدهاند که خلأهای موجود در کار ارتش را پر کنند. این سازمانهای موازی با ارتش میتوانند به دلایل موجّه یا غیرموجّهی مانند حفظ اصول و معیارهای انقلابی، مقابله سریع و انعطاف پذیر با حملات غیرکلاسیک و نرمافزاری، تقویت مضاعف نیروهای مسلح کشور، دفع توطئههای داخلی به ویژه توطئههای احتمالی ارتش، حفظ و تضمین موقعیت حزب و ایدئولوژی یا شخص حاکم به وجود آیند. این نیروهای نظامی یا شبه نظامی عمدتاً از روحیه وفاداری و آرمانخواهی بالاتری برخوردارند و اغلب به صورت داوطلبانه و با اهداف غیر مادی عضو گروه میشوند.
تعداد این گونه سازمانهای نظامی انقلابی یا آزادیبخش، در قرن بیستم بسیار زیاد بوده است. در شوروی سابق و دیگر کشورهای کمونیستی اصل انقلابیگری در سازمان نظامی از اهمیت زیادی برخوردار بوده است، هر چند که کشورهای غربی نیز به رغم ادعایشان مسائل سیاسی را در گزینش نیروهایشان دخالت دادهاند. «توجه بی اندازه به نقطه نظرهای سیاسی، انقلابی و غیره در تقسیم مقام های مهم بدان گونه که در کشورهای کمونیستی معمول است بندرت در کشورهای غربی اعمال می شود، هر چند که می توان حدس زد که در این کشورها نیز در بعضی از موارد این استخدام نخبگان نظامی از میان خانواده های افسران و کارمندان مشاهده می شود، یعنی یک وضعی که نمی توان در چشم اندازهای همگون در زمینه مسایل سیاست داخلی و سیاست خارجی بی تأثیر باشد.» (مییر،1376: 116) هر چند نمونههای نافرجامی از ارتشهای انقلابی مثل ارتش آزادیبخش خلق الجزایر وجود دارد، اما در کنار آن میتوان از ارتش خلق چین نام برد که وفاداری خود را به انقلاب و رهبران سیاسی به خوبی ثابت کرده است. ارتش چین همواره در ارتباط تنگاتنگ با حزب کمونیست و دولت خلق چین بوده است و در صحنههای چون رزم و نبرد، آموزش ایدئولوژیک و تبلیغات فرهنگی، تولید و کار اقتصادی بسیار کارآمد بوده است و از این روست که مائوتسه دونگ رهبر و تئوریسین انقلاب چین میگوید: «بدون یک ارتش خلق، مردم چین هیچ چیز ندارند.» (دفتری، 1369: 10)
در جمهوری اسلامی ایران، سپاه پاسداران از جمله تشکیلات نظامی است که دارای ماهیت، اهداف و ساختار ویژهایست. سپاه در ابتدا متشکل از گروههای شبه نظامی و مردمی بود که در تحقق انقلاب اسلامی نقش داشتند و بعد از آن نیز به صورت داوطلب به دفاع از آن و جلوگیری از رفع تهدیدات میپرداختند. امام خمینی(ره) نیز که وجود گروههای مدافع نظام را در اوایل پیروزی غنیمت میشمرد، طی یک فرمان در فروردین سال 1358 رسماً فرمان تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را صادر نمود و تا آخر از آن حمایت نمود. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز وجود و چگونگی کارکرد سپاه پاسداران مشخص شده است.(جمشیدی، 1380: 571، 572) در اصل 150 قانون اساسی نیز آمده است: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در نخستین روزهای پیروزی این انقلاب تشکیل شد، برای ادامه ی نقش خود در نگهبانی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن پا برجا می ماند. حدود وظایف و قلمرو مسؤولیت این سپاه در رابطه با وظایف و قلمرو مسؤولیت نیروهای مسلح دیگر با تأکید بر همکاری و هماهنگی برادرانه میان آنها به وسیله قانون تعیین می شود.» مطابق با اصل 110 همین قانون سپاه باید زیر نظر مقام رهبری باشد و فرمانده کل آن را وی تعیین میکند. اصول 151 و 172 به ترتیب بر ویژگی مردمی بودن و نیز وظایف داخلی سپاه تاکید میکند. در ماده (1) اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در مجلس شورای اسلامی تصویب شده است چنین میخوانیم: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نهادی است تحت فرماندهی مقام عالی رهبری که هدف آن نگهبانی از انقلاب اسلامی ایران و دستاوردهای آن و کوشش مستمر در راه تحقق آرمانهای الهی و گسترش حاکمیت قانون خدا طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران و تقویت کامل بنیهی دفاعی جمهوری اسلامی از طریق همکاری با سایر نیروهای مسلح و آموزش نظامی و سازماندهی نیروهای مردمی میباشد.» (بینام،1362: 455) در صحنهی عمل نیز سپاه کارنامه موفّقی در انجام وظایف خویش داشته است و چنانچه بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران فرمودهاند: «من از سپاه راضى هستم، و به هیچ وجه نظرم از شما برنمىگردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود.»(خمینی، 1385،ج9: 314) با این حساب حتّی اگر با دید کارکردی نیز بنگریم، سپاه پاسداران سابقهی خوبی از خود برای رهبران و ملّت انقلابی ایران به جا گذاشته است و از این همین روست که نوک تیز حملات مخالفان جمهوری اسلامی در داخل و خارج به سمت این نهاد انقلابی نشانه رفته است.
3.2. مباحث نظری پیرامون نقش نظامیان در سیاست
گفته شد که محقّقان و متفکّران علل دخالت نظامیان را در دو سطح درونسازمانی و برونسازمانی ارائه میکنند. در سطح اوّل نیز دستهای از علل مانند دفاع از منافع صنفی، کسب قدرت، ثروت و شهرت، دفاع از نژاد یا عقیده خاص، و روحیه آمرانه به انگیزههای درونی بازمیگردد و دستهای دیگر مانند داشتن کادر منظم، پرجمعیت، آموزشیافته، اطاعتپذیر و انحصار داشتنِ سلاحها و امکانات جنگافزاری به ویژگیهای سازمانی ارتش برمیگردد. در این باره باید گفت؛ اوّلاً ویژگیهای سازمانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با ارتشهای کلاسیک تفاوت میکند و سعی شده است ویژگیهایی چون پویایی و انعطاف، مردمی بودن، تنوع در ترکیب نیروها، ایجاد شبکه اطلاعاتی در سازمان، گزینش و پاکسازی نیروها، مشغول شدن به کارهای مختلف در زمان صلح و وجود نهاد نمایندگی رهبری در سپاه همگی از احتمال دخالت بیجای نظامیان در سیاست میکاهد. ثانیاً نمیتوان به بهانهی احتمال کودتا یا دخالت نظامیان در سیاست، آنها را در ضعف نگاه داشت. یک ارتش ضعیف همانطور که نمیتواند در سیاست نقشآفرینی کند، نمیتواند از کشور در مقابل تهدیدات خارجی و داخلی نیز دفاع کند. پس توانمندیهای سازمانی نظامیان فقط میتواند به عنوان علت معدّه، زمینهای برای استفادههای درست و نادرست باشد. مهم این است که این ظرفیت در جهت درست هدایت شود.
از جمله ویژگیهای مهم در سپاه توجه به عنصر انگیزه و نیات درونی اعضاء است. در کشورهای کمونیستی و بسیاری از کشورهای دیگر از مدل نفوذ برای کنترل ارتش استفاده شده است به این صورت که تمام حرکات و عقاید نیروهای ارتش تحت نفوذ شدید حزب حاکم بوده است و در عوض آنها جایگاه والایی را به خود اختصاص دادهاند. (اخوان،1388: 298) صرف نظر از اهداف و ماهیت متفاوت سپاه با این سازمانهای نظامی، در اینجا نیز از این روش کنترل درونی به خوبی استفاده شده است. چنانکه در اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آمده و در عمل نیز ثابت شده است، اعضای سپاه باید معتقد و ملتزم به اسلام، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران و قوانین و منافع آن و شناخته شده به ولایتمداری، حسن شهرت، عدم سوء سابقه، عدم عضویت در احزاب و گروههای سیاسی باشند. (بینام، 1362: 461) اساساً در تفکر اسلامی رعایت تقوا و کنترل درونی در تمامی سطوح و ابعاد جامعه نیاز است و اگر این مسأله حل نشود، بهترین و پیچیدهترین برنامههای کنترلی نیز فایدهبخش نخواهد بود. رهبر معظم انقلاب نیز شاخصه تقوا را به عنوان وجه تمایزبخش سپاه مطرح میکند. «آموزش، انضباط، سازمان مستحکم، نگهداری و حفظ و تعمیر، سازندگی و تولید، هوشیاری و آمادگی به کار و برتر از همه تقوا و پرهیزگاری؛ اینها وظایف شماست. ... و هنگامی که احساس کردید توانستهاید این ارزشهای والا را در خودتان و در سازمانتان و در عده تحت فرماندهیتان به طور کامل به وجود بیاورید آن روز فروتنی و تواضع را در خود بیشتر و بیشتر کنید. در مقابل خدای متعال خاشع؛ در مقابل بندگان خدا فروتن.» (رهنمود،1381: 94) لذا اعتقاد و خشیت درونی نظامیان میتواند به وفادارای آنها به ملّت و قانون بیانجامد، هر چند که این واقعیت به تنهایی کافی نیست.
در سطح برونسازمانی امّا عللی همچون توسعه نیافتگی، عدم نهادمندی و فرهنگ سیاسی پایین از سوی دانشمندان غربی مطرح شده است. به راحتی میتوان فهمید که اینها نیز علل واقعی دخالت ارتش نیستند، چرا که میتوان کشورهای زیادی در ادوار تاریخی یافت که با وجود توسعهنیافتگی هرگز به سمت نظامیگری پیش نرفتهاند و بالعکس شاهد گسترش میلیتاریسم سیاسی وسیاست میلیتاریستی در کشورهای مدرن بودهایم. بدیهی است که تخصّصگرایی و انفکاک ساختاری در جای خود میتواند مفید باشد و حتی مورد تاکید منابع دینی ما نیز هست. امام علیعلیهالسلام در نامه مشهور خود با مالک اشتر سپاهیان را یکی از طبقات اصلی جامعه اسلامی معرفی میکند و به تفصیل در باب ماهیت، کارویژهها و نیازمندیهای آن سخن میگوید. (دشتی، 1389: 402) با این حال تخصصگرایی و تفکیک ساختاری هر قدر هم که مفید باشد، افراط درباره آن میتواند بیشتر مضر باشد. اساساً دوگانه بینی و تجزیه معرفتی یکی از ویژگیهای تفکر مدرن در غرب است که در عمل به بوروکراسی آهنین تبدیل شده است و مورد انتقاد بسیاری از اندیشمندان به خصوص متأخر همچون پست مدرنها واقع شده است. از مشهورترین این انفکاکهای افراطی و بیجا، جدایی دین از سیاست-سکولاریزم- است که سالهاست بر جوامع غربی سیطره یافته است، اما در تفکر اسلامی-ایرانی پذیرفته نیست.
از این منظر باید گفت؛ سپاه هر چند کارویژه قانونی مشخصی دارد اما تحقّق این کارویژه یعنی حفاظت از انقلاب و دستاوردهای آن مستلزم ورود سپاه در حوزههای مختلف و خارج شدن از حصار پادگانهاست. در فصل دوم اساسنامه سپاه مواردی همچون مبارزه و مقابله مسلحانه با گروههای معاند و شورشی، همکاری با نیروی انتظامی برای برخورد با متخلفان جهت برقراری نظم و امنیت در صورت لزوم، همکاری با قوه قضاییه به عنوان ضابط، حفاظت از اماکن و شخصیتهای سیاسی و مذهبی، همکاری با ارتش برای حراست از تمامیت ارضی و استقلال کشور، همکاری با سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی، جذب و آموزش عقیدتی و نظمی نیروهای مردمی تحت عنوان بسیج مستضعفین، مشارکت در عملیات امدادی، آموزشی، تولیدی و جهاد سازندگی بنا به درخواست و هماهنگی دولت به عنوان ماموریتهای قانونی سپاه معرفی شده است.(بینام، 1362: 455،456) در سالهای بعد موارد دیگری مثل حفاظت از پرواز هواپیماها نیز به این مجموعه افزوده شدند. واضح است که انجام صحیح این وظایف گاه نیازمند ورود سپاه در مسائل سیاسی است. به عنوان نمونه ولایتمداری از مهمترین عناصر اعتقادی-سیاسی شیعیان است که سپاه موظّف است آن را به نیروهای کادر و بسیجیان کشور آموزش دهد و این کار جز از طریق شناخت مسائل سیاسی روز امکانپذیر نیست و یا به عنوان نمونهای دیگر مبارزه با گروههای معاند نظام و تروریستها و حفظ و نظم و امنیت از جمله وظایف سپاه است. حال اگر چنانکه به دفعات رخ داده است این موارد از طریق نفوذ در بدنه سیاسی کشور اتفاق بیفتند، سپاه چگونه میتواند از آنها جلوگیری به عمل آورد. خلاصه آنکه کارویژهی سپاه هر چند محدود است، اما حوزهی عمل و تحقّق آن محدود به حصارهای پادگان یا نهادهای خاصی نمیشود. مهم این است که سپاه در حفاظت از انقلاب و ملّت وظیفه خود را انجام دهد نه اینکه کی و کجا این کار را انجام میدهد. امروزه محقّقین زیادی به این واقعیت رسیدهاند که نه امنیت امری صرفاً نظامی و سختافزاری است بلکه انواعی از تهدید و فرصتها را شامل میشود و نه قدرت صرفاً سیاسی است و انواعی از اجبار و اعتقاد را دربرمیگیرد.(شعبانپور،1388: 46) لذا شرایطی که سپاه محدود بماند اما نتواند به وظایفش عمل کند، همانقدر نامطلوب است که سپاه در سیاست دخالت بیجا کند. البته چنانکه گفته شد این مسأله اختصاص به ایران ندارد و کشورهای دیگر خواه یا ناخواه به این واقعیت تن میدهند.(ازغندی،1374: 34)
با این همه، لزوم باز گذاشتن دست سپاه در انجام وظایفش به معنای این نیست که نظارتی بر آن وجود نداشته باشد و سپاه از حکومت استقلال تام داشته باشد. توضیح آنکه در بسیاری از کشورها برای کنترل نظامیان، ارتش را زیرمجموعه قوهی مجریه میدانند. در جمهوری اسلامی هر چند اصل فعالیت سازمان سپاه زیر نظر حکومت پذیرفته شده است، اما این فرمانده کل قوا یعنی مقام رهبری است که مطابق اصل 110 قانون اساسی این نظارت را به شکل استصوابی انجام میدهد. مطابق ماده 28 اساسنامه، سپاه پاسداران نهادی متمرکز وسلسله مراتبی است و رهبری در راس آن است.(مواد 12،27، 28، 29 و 33) اینکه سپاه ممکن است بر خلاف خواست برخی مقامات پایینتر در سیاست دخالت کند، به معنای عدم نهادمندی و ورود بیرویه سپاه در حوزههای دیگر نیست، هم چنانکه همین امر در کشورهای دیگر نیز سابقه دارد: «نیروهای مسلح در بریتانیا در نهایت در برابر پادشاه مسئولند که در عمل به معنی پاسخگویی در برابر نخستوزیر و کابینه از طریق وزارت دفاع است.» (هیوود، 1391: 549) از آنجا که نیروهای مسلح به نحو عام و سپاه به نحو خاص وظیفه پاسداری از نظام و کشور را بر عهده دارند، نه شخص، گروه یا طبقه خاصی، پس منطقی است که زیر نظر بالاترین مقام سیاسی باشند، چرا که اگر به شخص، قوه یا جریان خاص وابسته باشد، بیشتر مایهی اختلافات داخلی میشود تا اتحاد و ایستادگی در برابر خطراتی که تمام ملّت را تهدید میکنند.
مساله دیگری که در پایان این قسمت باید به آن اشاره نمود این است که بسیاری از دخالتهای نابجای نظامیان کشورهای جهان سوم در سیاست و حکومت، با طراحی، همکاری یا سکوت رضایتآمیز کشورهای قدرتمند غرب و شرق انجام پذیرفته است. کودتای رضاخان، کودتای ارتشبد زاهدی و کودتای نافرجام نوژه در ایران معاصر در همین راستا قابل ذکر است. حتّی اگر در خوشبینانهترین حالت، چنانکه نظریهپردازان غرب و شرق گفتهاند؛ ارتش به عنوان سازمان مترقّی جهت توسعه کشورهای عقب مانده روی کار آمده باشد، باز هم باید دانست که توسعه از بالا امکانپذیر نیست بلکه باید با فرهنگ سیاسی باز و مردمی همراه شود. به خصوص اینکه اغلب ارتشهای جهان سوّم، بقایای ارتشهای پلیسی استعمارگران هستند که دارای ساختار، علائق و اهداف متفاوتی با مردم هستند و به هیچ وجه نماینده فرهنگ و اراده مردم بومی خودشان نبودهاند. چنانکه میدانیم اوّلین وابستگی و تقلید کشورهای مسلمان از غربیها در همین زمینه مسائل و سازمانهای نظامی رخ داده است. افسران و مسیونرهای خارجی همواره در کشورهای توسعه نیافته جولان دادهاند. به وضوح میتوان گفت؛ که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از این شائبه و اتهام نیز برکنار است و دارای ماهیت، اهداف و ساختار مردمی-انقلابی است و همین مطلب نیز بر وفاداری آنها تاکید دارد.
نتیجه گیری
درباره ارتباط سپاه و سیاست موضعگیریهای عوامانه و گاه عامدانهای میشود، به گونهای که حتّی پژوهشگر را از بحث و فحص علمی راجع به آن به تردید وامیدارد. باید گفت؛ مسأله ارتباط نظامیان و سیاست دارای سوابق، ابعاد و نظریات پیچیده و مختلفی است و اظهار نظر صریح و قضاوت نهایی در باب آن کاری دشوار است. این مطلب درباره رابطه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اهمیتی دوچندان مییابد و از این رو سزاست که جنبههای مختلف موضوع را واکاویده و به ارزیابی عالمانه آن بنشینیم. گفته شد که سپاه پاسداران از آن دسته سازمانهای نظامی است که علاوه بر ویژگیهای کلاسیک مثبت، دارای یک سری مشخصات متمایز مثل اعتقادی بودن، ولایتمداری، مردمیبودن، ساختار منعطف و پویا بوده و هدف معیّن آن نه فقط جنگیدن بلکه حفاظت از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن در تمامی صحنههاست. گفته شد که به رغم تجارب تلخ بسیاری از کشورها در باب ورود نظامیان به سیاست، کشورهایی مثل چین از این مسأله نهایت استفاده را نمودهاند. همچنین یادآور شدیم که مفهوم سیاست دائره گستردهای دارد و منطقی و امکان پذیر نیست که نظامیان را از همهی حوزهها و امور سیاسی جدا ساخت. به این نکته نیز اشاره شد که غالب کودتاها و نظامیگریها در جهان با حمایت یا طراحی ابرقدرتها در جهان صورت گرفته است و لذا منشأ آنها از بیرون و نه از امکانات و اختیارات نهادهای نظامی بوده است.
در پایان با استفاده از قوانین جمهوری اسلامی، فرامین رهبران آن و نیز نتایج منطقی که از بحث به دست آمد، میتوان الگویی از رابطه سپاه پاسداران و سیاست به این صورت به دست داد: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باید تحت امر کامل مقام رهبری قرار داشته باشد و در چارچوب قانون اساسی و دیگر قوانین نظام جمهوری اسلامی عمل کند و از آنجا که نظام جمهوری اسلامی ایران خود نظامی مردمی میباشد، لذا در واقع سپاه، با رضایت مردم به عمل میپردازد. به عنوان یک مصداق مهم از این ولایتپذیری و وفاداری به نظام و مردم، مطابق با صریح بیانات امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری و نیز قوانین جمهوری اسلامی، سپاه باید از هر گونه ورود در حوزههای سیاسی که صرفاً مبتنی بر رقابتهای سیاسی داخلی برای کسب مناصب سیاسی میباشد از قبیل انتخابات پرهیز میکند. امّا با توجه به مطالبی که درمتن آمد، مبرهن است که این عدم ورود تا زمانی است که این فعالیتهای سیاسی در چارچوب نظام باشند و خطری متوجّه به اصل نظام و ارکان و اهداف اساسی آن ننمایند. در غیر اینصورت سپاه بنا به وظیفهی ذاتی خود موظّف است با هر گونه ایجاد تهدید یا تضییع فرصت که مربوط به انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن باشد، مقابله نماید، خواه در حوزهی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، نظامی، سیاسی باشد یا هر حوزهی دیگری.
منابع
اخوان کاظمی، مسعود (1388) نظامیان و سیاست از منظر جامعهشناسی سیاسی، کرمانشاه: دانشگاه رازی.
ازغندی، علیرضا (1374) ارتش و سیاست، تهران، نشر قومس.
امام خمینی(ره)(1385)، صحیفه امام،چاپ چهارم، برگرفته از نرم افزارمجموعه آثار امام خمینی(قدس سره)-CD- مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و انتشارات مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س).
بشیریه، حسین (1374) جامعهشناسی سیاسی، تهران: نشر نی، چاپ دوم.
بل، دیوید (1376) اندیشههای هوسرل،ترجمه فریدون فاطمی، تهران: نشر مرکز.
بینام (1362) سپاه از دید قانون، تهران: معاونت حقوقی و امور مجلس.
بینام (۱۳۷۲) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران،چاپ سوّم، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاداسلامی.
دفتری، مریم (1369) نقش ارتش آزادیبخش خلق در نظام سیاسی چین، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، چاپ دوم.
دشتی، محمد (1389) ترجمه نهج البلاغه، قم: انتشارات امیرالمومنینعلیهالسّلام، چاپ چهارم.
شعبانپور، موسی(1388) جامعهشناسی قدرت و امنیت، تهران: نشر اجا، چاپ دوم.
شیدائیان، حسین و محمدهادی مهتدی (1381) رهنمود و انتظار –فرامین امام خمینی و مقام معظم رهبری به سپاه-، قم: کوثر غدیر.
جمشیدی، محمدحسین (1380) مبانی و تاریخ اندیشه نظامی در ایران، تهران: دوره عالی جنگ.
عطاییفر، بهروز (1379) ارتش، کودتا، سیاست، تهران: نشر آمن.
لطفیان، سعیده (1388) «مداخله نظامیان در سیاست»، مجله سیاست دانشگاه تهران، دوره 39، شماره 4، صص225تا 250.
کهون، لارنس (1385) از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، عبدالکریم رشیدیان، تهران: نشرنی، چاپ پنجم.
مرندی، مهدی (1379) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اندیشه امام خمینی(س)، تهران، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س).
مییر، پیتر (1376) جامعه شناسی جنگ و ارتش، ترجمهی علیرضا ازغندی، تهران: نشر قومس، چاپ پنجم.
Finer, Samuel (1988) The Man on Horseback: The Role of the Military in Politics, New York, Westview press.
Finer, Samuel (1962) The Man on Horseback, London, Dummow .
Heywood, Andrew (2002) politics, London, palgrave macmilan, second edition.
Huntington, Samuel, (1957) the soldier and the state, New York, vintag book.
Pye, L.W.(1962) “Armics in the Process of Political Modernisation”, in J.J. Johanson(ed) the Role of thr Military in Underdeveloped Countries (New York, 1962, PP: 69-89).