بنیان دانش دانا (تحلیل اندیشه شناختی اظهارات امید دانا)
مسعود کریمی بیرانوند
چند سالی است که ایرانیان در فضای رسانه ای کشور شاهد ظهور پدیده ای به نام «امید دانا» هستند. می توان او را به نوعی لیدر یک جریان اجتماعی دانست که تا کنون در بستر فضای مجازی فعال بوده و چه بسا در آینده پیامدهای واقعی تری هم در سپهر سیاست ایران برجا بگذارد. زد و خوردهایی که در فضای مجازی بین موافقان و مخالفان وی وجود داشته، ممکن است جامعه ایران را دچار شکافی افزون بر انشقاقات دیگر نماید.
هرچند تحلیل هایی از پدیده ی «امید دانا» ارائه شده است؛ اما نگارنده تا کنون با تحلیل اندیشه شناختی در این باره برنخورده است. توضیح آن که به طور قطع هر جریان اجتماعی، ریشه در یک جریان فکری دارد و امید دانا در پسِ پرده ی توانمندی های شخصیتی و رسانه ای که دارد، از یک آبشخور فکری تغذیه می کند.
هر چند این مطلب برای نگارنده از ابتدا آشکار بود و «امید دانا» هم جسته و گریخته در سخنانش به منبع فکری اش اشاره می کرد؛ اما طی روزهای اخیر وی صراحتاً مبنای اندیشه ای کار خود را گوشزد نموده است. گزاره هایی همچون «اسلام واقعی همان داعش است»، «شیعه دستاورد ایران آریایی و ناسیونالیسم پنهان ایرانی و رودست تاریخی به اسلام واقعی است»، «جمهوری اسلامی، ادامه هخامنشیان و ساسانیان و رودست تاریخی به اسلام واقعی و محور عبری، عربی و غربی است» گرچه برای برخی مخاطبان تازگی داشت؛ اما برای آگاهان تاریخ اندیشه کاملاً شناخته شده است و این نوشتار می کوشد، مخاطب را با ریشه ی فکری صحبت های «امید دانا» آشنا کند.
توضیح اینکه از ابتدای تاریخ، سیاست و حکومت در سرزمین ایران با اندیشه و نظام پادشاهی چنان آمیخته شده بود که کمتر کسی باور میکرد این کشور روزی بدون حضور یک پادشاه بر بلندای قلّه سیاست به سر برد. اگرچه امروزه با وقوع انقلاب اسلامی ایران، این نظام حکومتی عملاً برچیده شده است، اما هنوز هم کسانی هستند که دل در گرو آن دارند. کسانی از تداوم نظریه شاهنشاهی در دوران پس از اسلام و بازتولید نظریه ایرانشهری بهویژه از زمان صفویان سخن گفته اند و چهبسا برای ظهور مجدّد این بنای فرهنگی-سیاسی در دوران معاصر نیز پرونده ای گشوده باشند.
به عنوان نمونه آقای حسینی زاده از اساتید دانشگاه مفید قم در صفحه ۲۹۸ کتاب «اسلام سیاسی در ایران» بهطور غیرمستقیم درصدد القاء احیای مقام شاهی در ایران پس از انقلاب بوده است:
«بنا بر قانون اساسی جدید ولیفقیه در مرکز ثقل قدرت و فراتر از همه قوا قرار می گرفت و کانون مشروعیت بخش نظام و هدایتگر و تصمیم گیرنده اصلی آن تلقی می شد. اختیارهای فقیه در قانون اساسی جدید بسیار بیشتر از اختیارهای شاه در قانون اساسی مشروطه بود. افزون بر این از آنجا که فقیه منصوب از جانب خداوند تلقی می شد، از تقدسی الهی برخوردار می گردید که هرچند با فرّ ایزدی شاهان در اندیشه ایرانی شباهت هایی داشت ولی در عمل شاهان بهندرت به چنین تقدّسی دست یافته بودند». این در حالی است که امام خمینی (ره) در کتاب ولایت فقیه از تفاوت ذاتی بین حکومت اسلامی با پادشاهی سخن گفته است: «رأى اشخاص، حتى رأى رسول اکرم (ص)، در حکومت و قانون الهى هیچ گونه دخالتى ندارد: همه تابع اراده الهى هستند. حکومت اسلام سلطنتى هم نیست تا چه رسد به شاهنشاهى و امپراتورى. در این نوع حکومتها حکام بر جان و مال مردم مسلط هستند و خودسرانه در آن دخل و تصرف می کنند. اسلام از این رویه و طرز حکومت منزه است».
این تفکر که شیعه و اصول سیاسی آن مثل «امامت» و «ولایت»، نتیجه ی دست بردن ایرانیان در اسلام است، نخستین بار توسط شرق شناسان اروپایی در ایران ترویج شد و در میان نویسندگان و روشنفکران ایرانی نیز طرفدارانی پیدا کرد. به عنوان نمونه «ادوارد براون» شرق شناس و فراماسونر معروف دوران قاجار در صفحه ۱۹۵ کتاب تاریخ ادبیات ایران این گونه بر باورهای کنت گوبینو دیگر فراماسونر و مستشرق اروپایی تاکید می کند: «نگارنده معتقد است که حق با گوبینو بوده است، آنجا که می گوید ایرانیان سلطنت را حق آسمانى یا موهبت الهى می دانستند که در دودمان ساسانى به ودیعه قرار گرفته بود و این عقیده تأثیر عظیمى در سراسر تاریخ ادوار بعدى ایران داشته است. علیالخصوص علاقه شدید ایرانیان به مذهب تشیع تحت تأثیر همین عقیده است که محکم به مذهب تشیع چسبیده اند.
انتخاب خلیفه یا جانشین روحانى پیغمبر هراندازه نزد عرب دموکرات امر طبیعى بود، در نظر اهل تشیع غیرطبیعى می نمود و جز ایجاد اشمئزاز اثر دیگرى نداشت و شخص عمر؛ خلیفه ثانى اهل سنت و جماعت هم بدان سبب نزد شیعه مورد نفرت است که امپراتوری ایران را نابود ساخت. کینه ایرانیان نسبت به عمر گرچه در لباس مذهب ظاهر شد، محل هیچگونه شبهه و تردید نیست. به عقیده ایرانیان حسین بن على که پسر کوچک فاطمه زهرا بنت نبى اکرم مىباشد، شهربانو دختر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانى را به حباله نکاح درآورد و بنابراین هر دو فرقه بزرگ تشیع (امامیه و اسماعیلیه) نهتنها نماینده حقوق و فضائل خاندان نبوتاند، بلکه واجد حقوق و فضائل سلطنت نیز می باشند، زیرا نژاد از دو سو دارند: از بیت رسالت و از دوده ساسانى. فرزند حسین بن علی و فرزندانشان از شاهزادگان و منسوب به سلسله ساسانی شمرده شده و بدین ترتیب دوام حکومت ایرانی تعیین شد و از آن به بعد کلمه «سید» هم که به اولاد ائمه اطلاق میشد درواقع جانشین کلمه شاهزاده گشته است».
به قول داریوش شایگان در صفحه ۲۲۲ کتاب «آفاق تفکّر معنوی در اسلام ایرانی»، هانری کربن فیلسوف و شرق شناس فرانسوی درباره فرّه ایزدی پادشاهان ایرانی که بهصورت هاله ای از نور گرداگرد سر آنان تصویر شده است، معتقد است که این نور یا خرّه (فرّه)، سرچشمه فرهمندی پیامبران و دارای همان نقش معنوی است که «نور محمدی» در پیامبرشناسی و امام شناسی شیعی دارد.
همان گونه که می بینیم این نویسندگان فرنگی، اندیشه امامت و انسان کامل در اعتقادات اسلامی را همراستا با مفهوم شاه آرمانی در ایران باستان فرض کرده اند. البته تاثیر این نوع تفکر التقاطی در میان نویسندگان معاصر چنان زیاد است که نقل آن در این مختصر نمی گنجد و ردپای این نوع تفکر را حتی می توان در فیلم «مختارنامه» و نیز آنچه اسفندیار رحیم مشایی «مکتب اسلام ایرانی» می نامد، مشاهده نمود.
با پیروزی انقلاب اسلامی و برچیده شدن نظام شاهنشاهی در عمل، اگرچه گفته ها و جبهه گیری های ایدئولوژیک مبنی بر تباین، ترابط و یا تشابه این دو الگوی حکومتی در روزنامه ها، سخنرانی ها، کتب عمومی و منابع الکترونیکی فراوان یافت می شود، هنوز این پرسش مطرح است که نظام پادشاهی (با قرائت شاهی-آرمانی) و حکومت اسلامی (با قرائت ولایتفقیه) از حیث نظری و فارغ از عملکرد حکومتی و کارایی تاریخی چه تفاوتها و تشابهات اندیشگی دارند؟
با جستجو در منابع مختلف و منابع پراکنده می توان به ذکر شباهت هایی چون حاکمیت سیاسی مونیستی، سیستم متمرکز و سلسله مراتبی توزیع قدرت، تقدیس سیاست و تفوق ارزشی حاکمان، مشروعیت ماورایی و اتکا به منابع غیبی، پیوند شریعت و سیاست، مأموریت برای پیروزی جبهه ی خیر و حق در برابر جبهه ی شر و باطل برخورد نمود. بااینحال بسیاری از سخنان در باب رابطه ی این دو تفکّر سیاسی، ناشی از انطباق نادرست موضوعات بومی با مفاهیم و ایده های متون سیاسی غربی است. توتالیتاریانسم یا پاتریمونیالیسم خواندن نظام سیاسی شاهنشاهی و تئوکراسی دانستن حکومت ولایتفقیه دو نمونه ازاینگونه تعابیر سطحی و نادقیق است؛ چراکه این اصطلاحات فقط در دامن تمدن غربی معنا و امکان می یابد.
ان شاء الله در نوشته ای دیگر تفاوت های اساسی بین اندیشه سیاسی تشیع با تفکر شاهنشاهی ایران باستان توضیح داده خواهد شد تا پیروان حقیقت بدانند که عقاید «امید دانا» از پایه نادرست و برگرفته از القائات التقاطی نویسندگان فراماسونر فرنگی عصر استعمار است.