بررسی اجمالی مواضع وعملکرد مسئولین جمهوری اسلامی ایران در قبال غرب واستعمار در دهه اول انقلاب اسلامی
بررسی اجمالی مواضع وعملکرد مسئولین جمهوری اسلامی ایران
در قبال غرب واستعمار در دهه اول انقلاب اسلامی
مسعود کریمی بیرانوند
مقدمه:
برای آنکه مطالعه ما صرفاً تاریخی و نقلی نبوده وجنبه تحلیلی داشته باشد. سعی می کنیم مواضع و عملکرد مسئولین را در سه محور اصلی ریشه یابی و تبیین کنیم.
1- منبع فکری تصمیم گیری وسیاست گذاری دولتمردان ایران را به طور کلی می توان در دو مورد زیر خلاصه کرد 1- عرف وتجربه تاریخی 2- شرع وآرمان های ایدئولوژیک
محورهای دوم و سوم رابطه با کشورهای ابر قدرت واصطلاحأ استعمارگر را از دو جهت مد نظر قرار می دهد: 2- شناخت اهداف سیاست خارجی در داخل :در این رابطه می توان سه هدف عمده از دل تاریخ و اسناد خصوصأ قانون اساسی بیرون کشید:"1- حفظ تمامیت ارضی و حاکمیت ملی 2- حمایت از مسلمانان وتعارض با اسرائیل وحامیان آن به خصوص آمریکا 3- تلاش برای ایجاد نظم جدید وعادلانه در جهان به عنوان یک هدف دراز مدت"
3- شناخت اهداف و ماهیت کشورهای غربی و استعمارگر : در این رابطه نگاه های متفاوتی هست اما دو طرز نگرش کلی در بین مسئولین در دهه اول انقلاب وجود دارد:1-تمدن غرب مشکل ذاتی نداشته ولذا اگر بتوان در همین گفتمان موجود روابط محترمانه و دو جانبه برقرار کرد باید از آن استقبال نمود .2 - فرهنگ و مؤلفه های تمدن سکولار واستکباری غرب قابل پذیرش نبوده ویک مرز اساسی میان ملل مسلمان و مستضعف با دول سکولار و مستکبر کشیده است .
با در نظر گرفتن مؤلفه های فوق الذکر می توان به طور کلی دو گروه از تصمیم گیرندگان و مجریان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دهه اول تشخیص داد.
1- مسئولین تجددگرا: از آنجا که چپی ها نتوانسته اند در ساختار رسمی جمهوری اسلامی جایی داشته باشند،با لیبرال های ملی گرا سر وکار داریم ، که در دو دوره صاحب منصب بوده اند .
1-1- دولت موقت:
مرجع فکری بازرگان وهمفکرانش عرف وعقلانیت مدرن بود. لذا آنها حتی دین رادر قاموس دستاوردهای فکری و تکنولوژی غرب تحلیل می کردند .از نظر آنها غرب وتمدن آن مشکل نداشته بلکه این ما هستیم که از قافله جا مانده ایم.
در رابطه با اهداف سیاست خارجی بازرگان ودوستانش اولویت را به منافع داخلی داده و حمایت از مسلمین را در رده های بعد ودر نسبت با هدف اصلی قرار می دادند- مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت :ص110-111-آنها اسلام را برای ایران می خواستند نه ایران را برای اسلام .این راه در واقع ادامه دهنده سنت مصدق بود .لذا آنجا که احساس می کردند منافع ایران در خطر است قاطعانه می ایستادند. به عنوان نمونه می توان به• لغو کاپیتولاسیون، •خروج از پیمان سنتو، • لغو قرار داد خرید تسلیحات نظامی از آمریکا ،• اخراج کاردار آمریکا، •نپذیرفتن سفیر جدید آن کشور اشاره نمود . همچنین برخی مصاحبه ها وسخنرانی ها در انتقاد از رفتار ممتکبرانه و غیر مسئولانه ابر قدرت های شرق وغرب . بازرگان قبلأ مسئول خلع ید شرکت نفت انگلیس بود ودر ایران کار قاطعانه و هوشیارانه عمل کرده بود . همچنین سیاست بی طرفی مثبت دولت موقت و ابراهیم یزدی در این راستا کاملأ قابل فهم است.
در مقابل آنها از ماجراجویی ها وسنت شکنی های ایدئولوژیک مآب انتقاد کرده وان را خلاف عقلانیت سیاسی می دانستند از جمله اعتقادی به صدور انقلاب نداشتند .بازرگان اولأ اندیشه ملیت را اصل می دانست .ثانیأ می گفت انقلاب نیازی به صدور ندارد بلکه اگر ما خوب ظاهر شویم ،آنها خودشان به ما تأسی می کنند، اما این اعدام های انقلابی وتسخیر سفا رت وجهه ما را خراب کرده است.ابراهیم یزدی صدور انقلاب رادخالت در امور داخلی کشورهای دیگر می دانست.
در رابطه با غرب بازرگان آن را قابل ستایش وتأسی دانسته ، هر چند به صورت ارادی وعزتمندانه نه تقلید کور کورانه.او در این باره می گوید :"امروز در ممالک نو خاسته آسیا و آفریقا شاید کلمه ای لعنتی تر از "اسعتمار ، و وظیفه ای مقدس تر ومترقیانه تر از مبارزه با استعمار نباشد. ولی انصاف باید داد که خارجی ها ریشه های استعمار را در سرزمین ما نکاشتند.در ان ایام ثلأ صد سال قبل اجداد نوکر مآب یعنی دولتی ها و روشنفکران ما به استقبال و استحکامش رفتند وبه این عمل یا خدمت افتخار می کردند. ...عمل و ضرر بیگانگان که امروزه آن را استعمار می گویند نیز به پای خود ما بر می گردد. هر گونه طمع یا تخریب از ناحیه خارجی یا استعمارگر یک امر طبیعی است در همه جای دنیا و همه وقت نظامآکل ومأکول برقرار بوده است نفوذ ودخالت همسایگان قوی تر نه انحصار به قرن ما دارد و نه به کشور ما خارجی و شکارگر همیشه در کمین است تا نقطه ضعف و غفلتی ببیند وحمله کند."- مجموعه آثار ، ج8ٍ، ص275_
لذا آنها رابطه متقابل با آمریکا را ممکن و بلکه مطلوب می دانستند موارد زیر در این راستا قابل ذکر می باشد _ دیدارهای متعدد مسئولین دولت ایران با آمریکا از جمله دیدار بازرگان با سولیوان و هایرز ونیز دیدار یازرگان و یزدی برژینسکی _ دفع حمله چپی ها به سفارت آمریکا _ مخالفت با اشغال لانه جاسوسی و استعفا به خاطر آن _ پیاده شدن الگوی غرب یعنی دموکراسی ملی در کشور به جای جمهوری اسلامی و طرفداری از اصلاحات به جای انقلاب
1-2)دولت بنی صدر :
الف) در مورد بنی صدر علاوه بر عوامل فکری و ارزشی باید خصوصیات اخلاقی و فردی وی را نیز مدنظر قرار داد. زمینه های فکری و باید های ارزشی بنی صدر همانند بازرگان در متن فرهنگ وتمدن مدرن ولیبرال غربی نهفته است. اما خصوصیات شخصی و اخلاقی او -تک محوری ، فرصت طلبی و قدرت طلبی- باعث می شد نتواند با دیگر لیبرال ها به صورت گروهی کار کند و بارها اصول آن را زیر پا گذاشته و حتی از انقلابی ها انقلابی تر می شد.برای پی بردن به این دو وجه سازنده رفتار سیاسی بنی صدر به جملات زیر اشاره می کنیم:
استیون لمپورت یکی از مسئولان بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا درباره بنی صدر چنین می نویسد: "او با ولایت فقیه مخالف است و از برخی دیگاههای سیاسی لیبرال از قبیل مشارکت عمومی و ضرورت تلفیق انضباط با قانون مداری حمایت میکند. به خاطر این گرایش، به غلط تصور میشود ...تعامل با او برای غرب آسانتراست." لمپورت افزود: "ما نباید بنیصدر را از نظر شخصیت سیاسی همانند بازرگان و میانه روهای سکولار سال گذشته بدانیم. .اگرچه میان آنان شباهتهایی هست، ولی اختلافات اساسی با هم دارند. "
همین خواستگاه دوگانه باعث می شد بنی صدر در ابتدا از مخالفین صددرصد دولت بازرگان باشد و آنها را ضد انقلاب بخواند و با تسخیر لانه جاسوسی ابراز همراهی کند، اما بعداً به راحتی خط عوض کرده و نیروهای ارزشی را دیکتاتور، متحجر و غیرواقع بین بخواند. البته امام و اسلامگرایان از همان ابتدا از خصوصیات بنی صدر آگاه بودند لذا امام فرمودند: " قضیه این نیست[علیرغم ادعای بنی صدر] که مجلس یک مجلس غیرکارآیی است و از اشخاص غیر مطلع تشکیل پیدا کرده . مسائل این نیست ، مسئله این نیست که قوه قضائیه به دست انحصارطلبان افتاده است . مسائل اصلی آنها این نیست . مسائل امریکاست و اسلام ؛ جریان ، جریان امریکایی در مقابل اسلام"
اما به شواهد زیر برای وابسته بودن بنی صدر ولو به نحو فکری و قلبی به آمریکا می توان استناد جست:-سرکوب دائم دانشجویان و انقلابی ها -بمباران بقایای تجهیزات آمریکایی در طبس -کارشکنی در جبهه ها -انتقادات از محاکمات و اعدام ها و ادعای نقض حقوق بشر همصدا با غربی ها -شعارندادن و موضع نداشتن حامیان بنی صدر در جوّ ضد آمریکایی و استکباری اوایل انقلاب -مخالفت با گروگانگیری و درخواست از امام برای تحویل گروگانها به دولت. چنانکه در تاریخ 19 بهمن 1358 روزنامه انقلاب اسلامی به نقل از وی آمده است:"آیا مبارزه با آمریکا در نگه داشتن گروگانها خلاصه می شود... من هیچ وقت تجاوز به یک سفارتخانه خارجی را یک عمل شجاعانه نمی دانم و این اقدام باعث گردید که پیام انقلاب به گو جهانیان نرسد"
2- مسئولین اسلام گرا: در اینجا نیز می توان دو دولت رجایی و موسوی را مد نظرقرار داده و نظرات مسئولین را در این دو دوره بررسی نمود.
2-1- دولت شهیدرجایی: سیاست وی کاملاً آرمانگرایانه و انقلابی بود. وی در مجلس اهم اصول سیاست خارجی خود را چنین بیان می کند: در اولویت قرار دادن منافع و دفاع از امت اسلامی و مستضعفان، بازگشت به اصول و منابع اسلامی در برنامه ها و تصمیم گیری ها، حفظ استقلال و امنیت، مبارزه همه جانبه با استکبار، صدور انقلاب، ارتباط با ملت ها به جای دولت ها
در رابطه با محور اول یعنی منبع و مرجع نظری و ارزشی اما باید گفت، خواستگاه فکری وی بیشتر ارزش های دینی و اعقادی بود تا وضعیت و عرف موجود وحاکم بر جهان مدرن. به عنوان مثال در رابطه با دستاوردهای اشغال لانه جاسوسی در مجلس ورای اسلامی چنین می گوید: "ما در مسأله گروگانگیری که به قول امام انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بود به دستاورد معنوی رسیدیم که با میلیون و میلیاردها دلار نیز به آن نمی رسیدیم. ما موفق شدیم که این جنایتکار تاریخ را وادار کنیم که پشت میز بنشیندو فریاد کند که تعهد می کنم از ین پس در امور داخلی کشور مسلمان و انقلابی ایران دخالت نکنم"-روزنامه اطلاعات، 6بهمن 1359-
وی همچنین به ساختار جهانی نه بر اساس مناسبات ملی یا قدرتمدارانه بلکه با شاخص های عقیدتی نگاه می کرد: ما سیاست را بر اساس اعتقاداتمان بنا میکنیم و چون اعتقاد ما عوض نمیشود ، اصول سیاست خارجی ما هم عوض نمیشود، رجایی کشورهای خارجی را در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران به چهار گروه تقسیم میکرد: 1ـ کشورهای برادر 2ـ کشورهای دوست 3ـ کشورهای بیطرف 4ـ کشورهای متخاصم.-روزنامه جمهوری اسلامی، 20 اردیبهشت 1360
او این تقسیمبندی را به دلیل وجود دیدگاه در سیاست خارجی ضروری میپنداشت و تدوین سیاست خارجی را بدون این تقسیمبندی غیر ممکن میدانست . وی معتقد بود که باید بر اساس اهداف و خط مشی ما ، با خانوادهی سیاسی جهان برخورد کنیم. وی در مذاکرات بین المللی با صراحت و بی پرده سخن می گفت. در مقابل ابرقدرت ها محکم و مقتدرانه می ایستاد-به عنوان نمونه در دیدار با سفر شوروی یا پاسخ به نامه های تاچر و شیراک- اما با نمایندگان کشورهای اسلامی و مستضعف و نهضت های آزادی بخش با عطوفت کامل برخورد کرده و کمک به آنهارا وظیفه می دانست.
2-2- دولت موسوی: وی و به طور کلی اسلامگرایان که قاطبه مسئولین نظام را از سال 1360 بعد تشکیل میدادند، اسلام را منبع مهم تصمیم گیری می دانستند. می توان فضای آرمانگرایانه و مکتبی حاکم بر سیاست خارجی وی ودولتش را در چند جمله زیر را در مجلس که در زمان تصدیگری بر وزارت خارجه گفته است، دریافت:"وزارت امور خارجه همانطور که در برنامه دولت نیز مطرح شده، در جهت مبارزه با استکبار جهنی به عنوان یک اصل حرکت خواهد کرد و به ندای مظلومانه ای که از میان ملل مستضعف بلند شود ، پاسخ مثبت خواهد داد. و به نهضت های آزادیبخش که در راه حق و راه بهروزی انسانها ...کمک خواهد کرد... ما باید تلاش نیم که سیاست خارجی مان را در جهت کمک برای آزاد ساختن سرزمین اشغال شده فلسطین شکل دهیم... وزارت امور خارجه باید نقطه ثقل فعالیت های دیپلماتیک خود را از اروپا و آمریکا به آسیا و آفریقا منتقل کند، زیرا زبان، فرهنگ و پیام ملت ما را ملت های دربند بهتر می فهمند... از نظر رفع وابستگی ها بازگشت به کشورهای جهان سوم بسیار ضروری است"-اطلاعات، 15/4/1360
البته علیرغم آنکه وی در مقام سخن بسیار آرمانگرایانه سخن می گفت اما در مقام عمل، به مسائل داخلی و آن هم بیشتر به اقتصاد دولتی متمرکز شده بود. به عبارت دیگر گرایش به انزوا طلبی و بی طرفی منفی در دولت وی مشهودبوده است. رئیس جمهور وقت، آیت ا...خامنه ای که به دنبال سخنان امام(ره) –صحیفه امام، ج19، ص73و ص242- سیاست "گشایش درها" را مطرح کرده بود، در این باره با نخست وزیر یعنی میرحسین موسوی اختلاف داشته اند.
به طور کلی در این دوره دو طیف فکری اسلامگرا که به راست و چپ اسلامی شهرت یافتند وجود داشته اند که می توان مواضع آنها را در قبال محورهای سه گانه پیش گفته به این صورت بیان کرد:
1- در رابطه با منبع و مرجع فکری طیف راستی به فقه سنتی و جواهری و طیف چپ به فقه پویا متصف می شدند.
2- در رابطه با اهداف سیاست خارجی طیف اول به واقع گرا و طیف دوم به آرمانگرا نسبت داده شده اند. سیاست گشایش درها و ماجرای مک فارلین که ابتکار عمل در دست طیف راست بود نمونه هایی از این اختلاف دیدگاه اند.همچنین است تاکید بر منافع ملی به عنوان ام القری و نیز صدور تدریجی انقلاب.
3- در رابطه با ماهیت استکباری غرب هر دو طیف آن را نکوهش نموده و بر مبارزه تاکید می کردند. اما در عمل در مسائلی مثل گروگان گیری، شرکت در تشییع جنازه برژنف، رابطه با آلمان غربی و ترکیه، مشارکت سرمایه و دانش فنّی خارجی در بازسازی ایران پس از جنگ از جمله مورد اختلافی بود.
البته نظر نگارنده اینست که برای درک و تحلیل دسته بندی های دهه اول انقلاب نباید از مفاهیم و ایده های وارداتی که سنخیتی با واقعیت موجود ندارند استفاده نمود. برای نمونه انتساب کسانی چون آیت ا.. خامنه ای به راست و اسلام لیبرالی با واقعیت جور درنمی آید و یا اتصاف آقای هاشمی به واقع گرایی در سیاست خارجی آن هم در آن زمان. کافیست به این جملات که توسط وی در نماز جمعه تهران ایراد شده است دقت کنیم:"آمریکا بداند ما این قدرت را داریم که هم در فلسطین بجنگیم و هم این جا... اگر شرایط صلح را نپذیرند به خودمان حق می دهیم بغداد را محاصره کنیم"-اطلاعات،5/2/61-
باید دانست طیف منتسب به راست مواردی همچون ماجرای مک فارلین، دعوت از فناوری و فناوران غربی برای بازسازی کشور، احتیاط در ماجرای گروگانگیری و حتی دفاع از مالکیت خصوصی و آزادی در بازار که به عنوان شاهدی بر راستی بودن آنها عنوان می شود،را همگی در مسیر انقلاب تفسیر و تبیین کرده و برامده از منطق اسلام می دانستند.
به نظر می رسد ملاک دسته بندی در اینجا نیز همان"اسلام گرایی" است. به عبارت صریحتر طیف منتسب به راست را باید اسلام گراتر از طیف منتسب به چپ دانست. شاهد آنکه اولاً از لحاظ فکری و علمی افراد شاخص فقهی و عالمان دینی در میان طیف راست بسیار بیشتر و برجسته تر بودند. ثانیاً پایبندی به ظواهر و چارچوب رفتار دینی و ثبات قدم در این مسیر به وضوح در بین آنها پررنگ تر بوده است. طیف چپ که در آن زمان در ظاهر با عنوان فقه پویا و در اصل تحت تاثیر جو انقلابی و غرب ستیزی و کمونیستی به رفتارهای تند دست می زدند و هرگونه شباهت ناخواسته و حتی ظاهری را حمل بر وابستگی به امپریالیسم می نمودند، بعد از گذشت چندین سوال تغییر رویه داده و خواهان لیبرالیزه کردن جامعه تحت عنوان اصلاحات شدند.
علی بنوعزیزی چهار نوع ایدئولوژی در اوان انقلاب اسلامی ایران تشخیص می دهد:
"اسلام تندرو، عمدتاً ایدئولوژی روشنفکران جوان بود که خواستار تبدیل انقلابی و این جهانی ایران به یک جامعه ی بی طبقه ی اسلامی بودند... اسلام مبارز، ایدئولوژی برخی از روحانیون، خرده بوروژوازی و گروه های فقیر بود که در صدد رستگاری در هردو دنیا ایجاد حکومت خدا بر روی زمین بودند. اسلام لیبرال، ایدئولوژی مباحثه و مناظره بود که بیشتر برای طبقه ی بورژوازی و متوسط که خواستار سهم در قدرت سیاسی در داخل یک حکومت اسلامی و ملی، از طریق روش های غیرخشونت آمیز بودند، جذابیت داشت. و سرانجام اسلام سنت گرا، ایدئولوژی اعتراض برای اقشار متوسط قدیمی، از جمله اکثریت روحانیون و خرده بورژوازی سنتی بود که با مقاومت گسترده اخلاقی بر ضد نیروهای تحول اجتماعی، خواستار اعاده ی نظام گذشته بود.
هر کدام از گرایشات، به استثنای اسلام سنت گرا، ترکیبی از عناصر اسلامی و غیرمذهبی و هر کدام گویای حمایت از اتخاذ نوع خاصی از مفاهیم و ایده آل های اسلامی سنتی بود که با منافع گروه خاص مطابقت می کند."-درک توسعه سیاسی، ص345، 346-
منابع
کتابخانه ای
بازرگان، مهدی، انقلاب ایران در دو حرکت، تهران،1363
بیژه فر، علی، کابینه دوم میرحسین موسوی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388
حکیمی، محمود، راه بازرگان،تهران،انتشارات قلم،1383
راعی، سجاد، دولت های شهید رجایی، شهید باهنر . آیت ا...مهدوی کنی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1387
رضوی، مسعود، هاشمی و انقلاب، بی جا،شرکت همشهری، 1376
رمضانی، روح ا...، چارچوبی تحلیلی برای ارزیابی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ترجمه علیرضا طیب، تهران، نشر نی، 1380
فوزی،یحیی، تحولات اجنماعی سیاسی بعد از انقلاب اسلامی ایران(1380-1357) جلد2، تهران،موسسه چاپ و نشر عروج،1384
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران،چاپ سوّم، تهران؛ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۲
نوازنی، بهرام، گاه شمار سیاست خارجی ایران(از دی ماه 1356 تا مرداد ماه 1367)، تهران،مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1381
واینر، ماینر و ساموئل هانتینگتون، درک توسعه سیاسی، تهران،انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1379
نرم افزاری
مجموعه آثار امام خمینی-قدس سره-، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)
اینترنتی
محمدمهدی سیفی ، شهید محمدعلی رجایی و دوران پس از انقلاب ، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
شرایط حاکم بر ایران قبل از شروع جنگ، نویسنده:اسماعیل منصوری لاریجانی، پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس
سیاست خارجی موسوی و هاشمی
بنی صدر آخرین فرصت را مغتنم ندانست، عصرایران